نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

ز تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشدمیل آن دانه خالم نظری بیش نبودشب بر آنم که مگر روز نخواهد بودنچشم از آن روز که برکردم و رویت دیدمنازنینا مکن آن جور که کافر نکندگو همه شهر به جنگم به درآیند و خلافنه به زرق آمده​ام تا به ملامت برومبه خدا و به سراپای تو کز دوستیتدوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی طاقت بار فراق این همه ایامم نیستسر مویی به غلط در همه اندامم نیستچون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیستبامدادت که نبینم طمع شامم نیستبه همین دیده سر دیدن اقوامم نیستور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیستمن که در خلوت خاصم خبر از عامم نیستبندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیستخبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیستبه دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد