نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

یادت هست؟

هنوز قصه نخل و سوار یادم هست
سیاه چادر ایل و تبار یادم هست

هنوز بغچه مادر بزرگ و عیدی ماه
هنوز اول اسم بهار یادم هست

سکوت سبز دو دل بر درخت تنهایی
صدای پای عمو یادگار یادم هست

چه اضطراب قشنگی ، چه حسرتی سردار!
درست مثل دلت بیقرار یادم هست

چه بود نام قشگنش بهار یا برنو؟
قبیله بود و همین یک بهار یادم هست

بهار، دختر روبنده های پولک پوش
عروس هلهله سبزه زار ، یادم هست

کجای چهچهه باغ بود یادم نیست
از آن هزاره یکی از هزار یادم هست

از آن همیشه ی تاریک قصه چشمش
همان ستاره دنباله دار یادم هست

کمر به کینه غم بسته بود چشمانت
نماز خواندی و بستی قطار یادم هست

در آن چکاچک شمشیر، خون و خاکستر
گریست داغ تو را زار زار یادم هست

چکید ماهی تنگ بلور از چشمت
شکست بغض تو بی اختیار یادم هست

تو بی ترانه نبودی شبی که می رفتی
شکوه رقص تو بالای دار یادم هست
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد