پس از خواندن خبر قلع و قمع ددمنشانه و دستگیری قریب دو هزار نفر از اهل طریقت تصوف در قم بر دار کردن منصور حلاج در ذهنم تداعی شد:
چون منصور حلاج را به امر خلیفه معتصم هزار تازیانه بزدند در وی تاثیر نکرد. او را روانه ی چوبه ی دار ساختند...
...
پس دستش را بریدند. خنده کرد و گفتند: " از چه می خندی؟" فرمود: " الحمدلله که دست ما را ببریدند. مرد آن باشد که دست صفات ما را که کلاه همت از تارک عرش می رباید ببرد!" چشمان او را کندند. فغان از مردم بلند شد. عده ای می گریستند. عده ای دیگر سنگ می افکندند. آنگاه که خواستند زبانش را ببرند گفت:" چندان صبر کنید تا سخنی بگویم." روی بر آسمان کرد و گفت: "بدین رنجی که از برای من روا می دارند محرومشان مکن و از این دولتشان بی نصیب مگردان. الحمدلله اگر دست و پای من ببریدند در کوی تو بریدند و اگر سرم بر دار کنند در مشاهده ی جمال تو بوده است."
روی در آسمان کنیم و برای هدایت و آمرزش گناهان مرتکبین این اعمال غیر انسانی (که زیر نقاب دین پنهان می شود) دعا کنیم.
زاهد ار جرعه ی رندان نه بحرمت نوشد ٭ التفاتش به می صاف مروّق نکنیم
یا حق
پیوندها:
تا زمانه بوده ومردمانی بوده وهستیم
هم دنیا پر بوده از حلاجهاو خلیفه ها و
ما هم فقط میتونیم به حال حلاجها غبطه بخوربم وبرای داشتن خلیفه هایی صالح دعا کنیم.
ایران در زندان . تیتر بدی نیست برای دنیا ؟ نه ؟! اما ما مفهومش را خیلی خوب می فهمیم . به خوبی زندانبانها ...
موفق باشی .. هر روز باجدید ترین واکناشات خبری از ایران در سراسر دنیا....در یاوه گویان
با سلام.از اشنایی با وبلاگتان خوشحال شدم.یادی از حلاج کردهاید.وقتی که میخواستند بر دارش کنند از او میپرسند عشق چیست؟میگوید عشق را امروز بینی و فردا و پس فردا.انروز دارش زدند فردا بسوزاندنش و پس فردا خاکسترش را بر باد دادند. ولی تا امروز یاد او و عشق زنده است.
من که شرمنده اونایی هستم که به مابه عنوان مسلمون و شیعه نگاه میکنن...شرم آوره