نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

خدا را...

بوی عطر یاس می دهد؛ مثل همیشه...
تای کاغذ را باز می کنم
شکسته نستعلیق آبی آسمانی اش می دود توی ذهن:
خدا را با که این بازی توان کرد؟
نظرات 3 + ارسال نظر
رضا مشتاق سه‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 16:40

بازی میکنیم یا بازی میدهد
الله و اعلم
.
.
.
اسرار ازل را...
... بگذریم

سلی سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:08

چی بگم؟؟؟

سلی جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 21:25

چرا شما اینقدر برا من جای سوال دارین؟
یعنی یه جوریه وبتون..
چرا وجود ممنوعه؟
چرا اینقدر سوت و کور؟
چرا؟
دلم میگیره..ولی یه چیزی این جل هر دفعه منو جذب میکنه..
نمی دونم چی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد