از خاکستر داغ چنارها «سپیدار» سبز می شد توی چشمهای یکی؛ پشت برگهای پنجه ای پهنش چیزی نمی شد دید. نگرانی تمام شده بود. زنده گیر نمی افتاد! کهنه سرباز دسته جنگ های نامنظم همیشه یک تیر برای این روزهاش...
درود شاید اشتباه می کنم. مدتی هست پایبند نوشته هایتان در اینجا هستم. فضولیم را ببخشید. قصد جسارت و بر هم زدن خلوت نبود. پیغامی را قول داده بودم برسانم. اگر قول نداده بودم مزاحم نمی شدم. با عرض پوزش. در دسترس نبودید. مجبور شدم اینجا پیام بگذارم. خاطر دوستان از دیدن مکرر جای خالیتان مکدر است. در خانه ی کرم همیشه به روی اهل دل باز بوده. منت نهید و قدم رنجه کنید. یا اگر خطایی سر زده گذشت از بزرگان است. شاید هم اشتباه کرده باشم و نوازنده ی ساز محزون این نامه های تنهایی، آن که من فکر می کنم نباشد. در این صورت باز هم ببخشید. یا حق
بقول اون دوست شاعرتون اگر چه «دیگری» آمد به دشت توهین کرد رسید، خنده نمود و گذشت توهین کرد کنار سفره دوزانو نشست، بد هم گفت به زیر لب همه را «مرگتان رسد» هم گفت «یکی» هم آمد و درمان دردمان گردید «یکی» چراغ شب تار و سردمان گردید همیشه کوچه به جز خانه باغ هم دارد و باغ، غیر قناری کلاغ هم دارد کاش «یکی» بمونه! بقیه بهش نیاز دارند. «دیگری» نیازش خیلی بیشتره اما روی برگشتن نداره. اگه بدونه بخشیده می شه...............
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
...ما نیز هم!!!
تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست!
درود
شاید اشتباه می کنم. مدتی هست پایبند نوشته هایتان در اینجا هستم. فضولیم را ببخشید. قصد جسارت و بر هم زدن خلوت نبود. پیغامی را قول داده بودم برسانم. اگر قول نداده بودم مزاحم نمی شدم. با عرض پوزش. در دسترس نبودید. مجبور شدم اینجا پیام بگذارم. خاطر دوستان از دیدن مکرر جای خالیتان مکدر است. در خانه ی کرم همیشه به روی اهل دل باز بوده. منت نهید و قدم رنجه کنید. یا اگر خطایی سر زده گذشت از بزرگان است. شاید هم اشتباه کرده باشم و نوازنده ی ساز محزون این نامه های تنهایی، آن که من فکر می کنم نباشد. در این صورت باز هم ببخشید.
یا حق
منم !
غوغای دف نوازان !
اوج..
پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشاق بود
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
«حسن» مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین
بحث ما در «حسن طبع» و «خوبی اخلاق» بود!
بقول اون دوست شاعرتون
اگر چه «دیگری» آمد به دشت توهین کرد
رسید، خنده نمود و گذشت توهین کرد
کنار سفره دوزانو نشست، بد هم گفت
به زیر لب همه را «مرگتان رسد» هم گفت
«یکی» هم آمد و درمان دردمان گردید
«یکی» چراغ شب تار و سردمان گردید
همیشه کوچه به جز خانه باغ هم دارد
و باغ، غیر قناری کلاغ هم دارد
کاش «یکی» بمونه! بقیه بهش نیاز دارند. «دیگری» نیازش خیلی بیشتره اما روی برگشتن نداره. اگه بدونه بخشیده می شه...............