سلام اخوی اولین وبلاگ بود که امشب باز کردم،... روزهای من اصلن خوش نیست نه از کنعان خبری هست و نه از مصر اما این یک بیت را میخواهم حداقل حتی برای دلخوشی هم که شده به فال نیک بگیرم برایم دعا کن و اگر کمی بیشتر لطف کنی یک شمع یا یک مشت گندم نذر کن ...که یوسفم برگردد...که یوسفم ...
دمت همیشه گرم بادا و مستدام ...فعلن
اشک در چشم هایم حلقه زد دوست؛ کجایی تو؟ دعا می کنم،از نقطه زلال باقی بر سیاهی دل. شمعی نذر می کنم، شبی تا صبح ترنم سه تار و دانه ای گندم تا هیچ یوسفی... می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر بوی پیراهن اگر قافله سالار شود
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
سلام اخوی
اولین وبلاگ بود که امشب باز کردم،... روزهای من اصلن خوش نیست
نه از کنعان خبری هست و نه از مصر
اما این یک بیت را میخواهم حداقل حتی برای دلخوشی هم که شده به فال نیک بگیرم
برایم دعا کن و اگر کمی بیشتر لطف کنی یک شمع یا یک مشت گندم نذر کن ...که یوسفم برگردد...که یوسفم ...
دمت همیشه گرم بادا و مستدام
...فعلن
اشک در چشم هایم حلقه زد دوست؛ کجایی تو؟
دعا می کنم،از نقطه زلال باقی بر سیاهی دل. شمعی نذر می کنم، شبی تا صبح ترنم سه تار و دانه ای گندم تا هیچ یوسفی...
می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوی پیراهن اگر قافله سالار شود
رازقی پرپر شد
باغ در چله نشست
من به خاک افتادم
کمر عشق شکست